خداحافظ همین حالا

 

همین حالا که من تنهام

 

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمهام

 

خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید

 

به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید

 

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده ست

 

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده ست

 

خداحافظ واسه اینکه نبندیم دل به رویاها

 

بدونیم بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

 

خداحافظ

 

خداحافظ

 

همین حالا

خداحافظ



برچسب‌ها:


تاريخ : 8 / 9 / 1393برچسب:, | 12:16 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |

از زندگی آموختم
هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست
آموختم
از آدمها بت نسازم
آموختم
اگر به من حسادت میکنندحتما از آنها برترم
آموختم خنده بعضی ها از گریشون غمناک تره
آموختم
تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد
آموختم
کم آوردن قسمتی از زندگیست
آموختم
هر چه می خواهد دل تنگت ساکت کسی درک نخواهد کرد
آموختم
که گاهی وقتها هیچ واژه ای آرامت نمیکند
آموختم
به بودنها دیر عادت کنم و به نبودنها زود آدمها نبودن را بهتر بلدند
آموختم
گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی
آموختم
گاهی یک کلمه پتک است و تمام وجود من از شیشه
آموختم
تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم
آموختم
گاهی برای بودن باید محو شد
آموختم
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند
آموختم
از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد باشم حیفم میکنن
آموختم
فیتیله احساسات پایین بالا باشه آدمها هوا برشون میداره
آموختم
برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم



برچسب‌ها:


تاريخ : 4 / 9 / 1393برچسب:, | 9:50 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |