با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه! نگو! از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از کوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو
کاش مي شد لحظه ها را پس گرفت
کاش مي شد از تو بود و با تو بود
کاش مي شد در تو گم شد از همه
کاش مي شد تا هميشه با تو بود
با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه! نگو! از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از کوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو
کاش فردا را کسي پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بميراند به خواب
ماه را بر شاخه آويزان کند
مي روي تا قصه را غم نامه تدفين گل
مي روي تا واﮋه را باران خاکستر کني
ثانيه تا ثانيه پلواره ويران شدن
مي روي تا بخشي از جان مرا پرپر کني
با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه! نگو! از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از کوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو



برچسب‌ها:


تاريخ : 22 / 7 / 1393برچسب:, | 12:27 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |

یادمان باشد؛ در این گرانی

احساس مان را خرج بی احساسی های کسی نکنیم

که سر انجامش ورشکستگی است



برچسب‌ها:


تاريخ : 12 / 7 / 1393برچسب:, | 11:45 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |

کوچه ای را بود نامش معرفت ...
مردمانش با مرام از هر جهت ...
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد ...
مردمش را با جهان بیگانه کرد ...
هرچه در آن کوی بود از معرفت ...
شست و با خود برد سیل بی صفت ...
از تمام کوچه تنها یک نفر ...
خانه اش ماند و خودش جست از خطر ...
رسم و راه نیک هرجا بود و هست ...
از نهاد مردم آن کوچه است ...
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای ...
حتم دارم بچه آن کوچه ای ...

 



برچسب‌ها:


تاريخ : 12 / 7 / 1393برچسب:, | 11:45 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |